با آمدنت، هیچ تخته سیاهی، دیگر سیاه نبود ...
وقتی نور در دست می گرفتی و روشنایی دانش را منتشر میکردی .
خود را سوختی و ما را ساختی.
از لوح کلاس تا لوح وجود،
روسپیدی مان را از تو داریم.
از باغ مي برند چراغاني ات کنند
تا کاج جشن هاي زمستاني ات کنند
پوشانده اند صبح تو را ” ابرهاي تار“
تنها به اين بهانه که باراني ات کنند
يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند
اين بار مي برند که زنداني ات کنند
اي گل گمان مکن به شب جشن مي روي
شايد به خاک مرده اي ارزاني ات کنند
يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست
از نقطه اي بترس که شيطاني ات کنند
آب طلب نکرده هميشه مراد نيست
گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند
فاضل نظری
چشمانم را باز کنم من حتی به دیدن رویای تو عادت کرده ام
قصه بسیار سادس
تو ،
وقتی میخندی دنیا شکوفه باران میشود از سر ریز شکوفه های خنده ات
بهار میشود
چه در بیداری
چه در رویا
حرف من این است....
حرف من این است....
هوا را از من بگیر خنده ات را نه
هوا را از من بگیر
رویایت را نه
که رویای با تو بودن
روزی واقعی میشود
روزی شبیه امروز
روزی شبیه فردا
روزی درست
شبیه همین روز های ما
آخ...
دوباره ساعت زنگ خورد
دوباره چشمم باز شد
دوباره تو محو شدی
رادیو 7
ماه من غصه چرا؟
آسمان را بنگر ،که هنوز ،بعد صدها شب و روز
مثل ان روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر ،به ما می خندد!
یا زمینی را که دلش از سردی شب های خزان
نه شکست و نه گرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ،دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز ،پر امنیت احساس خداست!
ماه من،غصه چرا؟!
تو مرا داری و من هر شب و روز،
ارزویم ،همه خوشبختی توست!
ماه من !دل به غم دادن و از یاس سخن هاگفتن
کار آنهایی نیست ،که خدا را دارند…
ماه من !غم و اندوه ،اگر هم روزی ،مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ،از لب پنجره عشق ،زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ،چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود ،که خدا هست،خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب،راه نورانی امیدنشانم میداد
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد ،همه زندگی ام ،غرق شادی باشد…
ماه من! غصه اگر هست، بگو تا باشد !
معنی خوشبختی ،
بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم ،این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه !میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچیین
ولی از یاد مبر:
پشت هر کوه بلند ،سبزه زاری است پر یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست،خدا هست
وچرا غصه؟!چرا؟
امروز تولدمه.....
امروز19مین صفحه از تقویم زندگیم ورق خورد و وارد 20مین صفحه ی خودش شد.
کاش بتونم این صفحه ی جدید رو خوب پر کنم.
خیلی دنبال متن وجمله گشتم تا بزارم اما خب انگار نمیشه 19سال زندگی رو در قالب متن خلاصه کرد .
در حد یک کلمه بگم که خدارو شکر که زنده و سالمم....
خداروشکر که به اندازه19 سال تجربه کسب کردم ..
خداروشکر که وارد ایستگاه جدیدی از زندگیم شدم...
خدارو صد هزار مرتبه شکر......
یا علی...
منتظر عیدی نوروزی من هم باشید؛ضرر نمیکنید
بهار بهار چه اسم آشنایی صدات میاد اما خودت کجایی؟
بوی خوش بهار میآید.............
بوی گل نرگس؟
- نه،
که بوی خوش عيد است!
شو پنجره بگشا،
که نسيم است و نويد است.
رو خار غم از دل بکن، ای دوست،
که نوروز
هنگام درخشيدن گلهای اميد است.
بر لالهء از برف برون آمده بنگر،
چون روی تو، کز بوسه من سرخ و سپيد است.
با نقل و نبيدم نبود کار، که امروز
روی تو مرا عيد و لبت نقل و نبيد است.
گر با دل خونين، لب خندان بپسندی
با من بزن اين جام، که ايام، سعيد است!
فريدون مشيری